شعر

ترنم عشق


 سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

[سرها در گریبان است

کسی سر بر نیاورد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پارا دید نتواند،

که ره تاریک و  لغزان است.

وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان است.

 

نفس کز گرمگاه سینه می آید بیرون ابری شود تاریک.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاینست،پس دیگر چه داری چشم

ز چشمِ دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوان مردانه سرد است...آی...

دمت گرم وسرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

 

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم.

منم من، سنگ تیپا خورده رنجور.

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور

 

 

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم.

بیا بگشای در بگشای، دلتنگم.

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد.

تگرگی نیست، مرگی نیست.

صدائی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان ست.

من امشب آمدستم وام بگذارم.

حسابت را  کنار جام بگذارم.

چه میگوئی که بیگه شد، سحر شد، بام آمد؟

فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان ست.

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان؛

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،

درختان اسکلتهایِ بلورآجین،

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،

غبار آلوده، مهر و ماه،

زمستان است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|