ترنم عشق


 سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

[سرها در گریبان است

کسی سر بر نیاورد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پارا دید نتواند،

که ره تاریک و  لغزان است.

وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

که سرما سخت سوزان است.

 

نفس کز گرمگاه سینه می آید بیرون ابری شود تاریک.

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.

نفس کاینست،پس دیگر چه داری چشم

ز چشمِ دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!

هوا بس ناجوان مردانه سرد است...آی...

دمت گرم وسرت خوش باد!

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!...

 


|

 

 

 

 

 

 

 

 

|

مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به  او گفت :
-  می  خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید :   

-   نام دختر چیست ؟   مرد جوان گفت :

-   نامش سامانتا است و  در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید  و گفت :

-  من متاسفم به جهت  این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج  کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم از این موضوع چیزی  به مادرت نگو . مرد جوان نام سه دختر دیگر را  آورد ولی جواب پدر برای هر کدام از آنها همین بود . با  ناراحتی نزد مادر خود رفت و گفت :

-  مادر من می خواهم  ازدواج کنم اما نام هر دختری را می آورم پدر می گوید که او  خواهر توست ! و نباید به تو بگویم . مادرش لبخند زد و گفت :   

-  نگران نباش پسرم .  تو با هریک از این دخترها که خواستی می توانی ازدواج کنی .  چون تو پسر او نیستی . . . !


|

به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین !

|

به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !

برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید

|

 

 

یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند.

همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را

روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود،

چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند.

چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف

روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.

بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید.


|

مسجد سلطان احمد
 

مسجد سلطان احمد
مسجد سلطان احمد، استانبول
مسجد سلطان احمد، استانبول
نام بومی ساختمان (به ترکی: «Sultanahmet Camii»)
نام متناوب ساختمان «مسجد آبی»
نوع ساختمان مسجد
سبک معماری معماری اسلامی
کشور  ترکیه
آدرس استانبول
تاریخ پایان ساخت ۱۶۱۶ (میلادی)
 


مسجد سلطان احمد (که در زبان ترکی «Sultanahmet Camii» نام دارد) مسجدی است که در شهر استانبول واقع شده‌است. این شهر که در زمان امپراطوری عثمانی طی سالهای ۱۴۵۳ تا ۱۹۲۳ پایتخت این کشور بوده‌است هم اکنون بزرگترین شهر ترکیه است. این مسجد یکی از زیباترین شاهکارهای معماری اسلامی است. این مسجد به علت وجود کاشی‌های آبی رنگ در طراحی داخلی به «مسجد آبی» شهرت دارد.

تاریخچه

این مسجد طی سالهای ۱۶۰۹ تا ۱۶۱۹ به دستور سلطان احمد اول بنا شد و به همین دلیل پس از مرگ وی مسجد را مسجد سلطان احمد نامیدند. وی در همین مسجد دفن شده‌است. این مسجد در قدیمی‌ترین بخش استانبول واقع شده که این منطقه در قبل از سالهای ۱۴۵۳ (میلادی) مرکز قسطنطنیه، پایتخت امپراطوری بیزانس، محسوب می‌شده‌است. این مسجد در نزدیکی هیپودروم قسطنطنیه واقع شده‌است و تا کلیسای بزرگ مسیحیان با نام ایا صوفیا فاصله اندکی دارد.

 
نمای دور مسجد آبی با شش مناره آن

این مسجد در چند قدمی سرای توپقاپی قرار دارد، کاخی که محل اقامت پادشاهان عثمانی تا سال ۱۸۳۵ بود و فقط تا ساحل بسفور چند دقیقه‌ای فاصله دارد. اگر از دریا به مسجد نگاه کنید، قبه‌ها و مناره‌های مسجد در بخش قدیمی شهر برجسته هستند و هدف سازندگان هم ایجاد چنین چشم انداز زیبایی بوده‌است.

این مسجد به عمد در مقابل عمارت ایا صوفیا ساخته شده تا نشان دهد که معماران عثمانی و مسلمان می‌توانند رقبای سرسختی برای اجداد مسیحی خود باشند. با این وجود، معمار نتوانسته قبه‌هایی بزرگتر از قبه عمارت ایا صوفیا بسازد و به همین دلیل تلاش کرده با تنظیم دقیق موقعیت قبه‌ها، شبه قبه‌ها و مناره‌ها جلوه‌ای زیبا را پدید آورد. علیرغم تلاش معمار، ابعاد ساختمان کوچکتر از ابعاد عمارت ایا صوفیا است که این مساله سلطان احمد را بسیار خشمگین کرد. بنابراین دو عمارت آثار تاریخی و معماری بسیار ارزنده‌ای هستند که جلوه‌ای منحصر به فرد را به این بخش از شهر می‌دهند.

در غرب این مسجد را با نام مسجد کبود می‌شناسند چرا که در نقاشی‌های طرح داخلی از رنگ آبی استفاده زیادی شده‌است. با این وجود، این نقاشی داخل مسجد بخشی از دکور داخلی اصلی نبوده و امروزه آنرا از دکور داخلی حذف کرده‌اند. بنابراین دکور داخلی مسجد دیگر منحصراً آبی رنگ نیست.

سده فار محمد آقا، معمار سلطان احمد دستور داشت تا در ساخت زیباترین و مجلل‌ترین مکان عبادت مسلمانان در جهان از هیچ تلاشی فروگذار نکند. ساختار اصلی مسجد تقریباً شبیه مکعب است که طول و عرض آن ۵۳ و ۵۱ است. جهت گیری مسجد به گونه‌ای است که وقتی مسلمانان نماز به پا می‌کنند، رو به سمت مکه داشته باشند و «محراب» در روبرویشان قرار داشته باشد.

معماری

 
نگاهی دقیق تر به صحن داخلی
 
یكی از قسمت‌های فرش

در واقع در بالای مکعب مجموعه‌ای از قبه‌ها و شبه قبه‌ها فضا را تسخیر می‌کنند و به سمت قبه اصلی اوج می‌گیرند، قبه اصلی ۳۳ متر قطر و ۴۳ متر ارتفاع دارد. جلوه نهایی یک هماهنگی بینایی زیباست که چشم را به سمت انتهای قبه هدایت می‌کند.

مسجد سلطان احمد تنها مسجد ترکیه‌است که شش مناره دارد. وقتی تعداد مناره‌ها اعلام شد، عده‌ای از سلطان انتقاد کردند و وی را به علت تقلید از شش مناره مسجد الحرام در مکه سرزنش نمودند. وی با پرداخت مبلغی، مناره هفتم مسجد کعبه را ساخت تا این انتقادها را آرام کند.

دور تا دور صحن مسجد در پایین‌ترین قسمت توسط ۲۰۰۰۰ کاشی سرامیک دست ساز تزیین شده‌است که این سرامیک‌ها در ازنیک (نیشای باستان) ساخته شده‌اند. بخش بالایی نقاشی شده‌است. بیش از ۲۰۰ پنجره شیشه‌ای نور را به درون صحن اصلی هدایت می‌کنند و از لوسترهای بزرگ نیز برای نورپردازی مسجد کمک گرفته شده‌است. در دکوراسیون از آیاتی از قرآن استفاده شده‌است که بسیاری از آنها به خط سید کاظم غباری نوشته‌اند که بزرگترین خطاط آن زمان بوده‌است. صحن اصلی فرش شده‌است و این فرش‌ها در زمان مقتضی تعویض می‌شوند.

مهمترین بخش صحن داخلی «محراب» است که از مرمری با تراش ظریف و کنده کاری ساخته شده و دیوارهای کناری آن از جنس سرامیک است. در سمت راست محراب «منبر» قرار دارد که امام جماعت در زمان خطابه به هنگام نماز ظهر یا در روز جمعه یا روزهای تعطیل بر روی آن می‌ایستد. طراحی صحن اصلی به گونه‌ای است که حتی در زمان شلوغی همه افراد بتوانند امام جماعت را ببینند و سخنانش را بشنوند.

هر مناره سه بالکن دارد و تا چندی قبل «مؤذن» می‌بایست پنج بار در روز از یک پله مارپیچ باریک عبور می‌کرد تا اذان بگوید. امروزه از یک سیستم بلندگو استفاده می‌شود و صدای اذان که توسط مساجد همجوار نیز اکو می‌شود در اغلب مناطق قدیمی شهر به گوش می‌رسد. عده زیادی از مردم ترک و گردشگران در هنگام غروب در پارک روبروی مسجد جمع می‌شوند تا صدای اذان مغرب را بشنوند و با غروب آفتاب، نورپردازی زیبای صحن مسجد را تماشا کنند.

 

|

من بی خبر از دام او ،دادم به دل پیغا م او.......   خواهم بنوشم جام او،باشد خرامان گشته ام

آرامش جانم بد او،پیرو به فرمانم بد او...........لی خار دامانم شد او،سرگشته حیران گشته ام

ابروی خم زلفش به هم،هردم به یادش این دلم.. .بر بوی دیدار اشکها جاری چوباران گشته ام

 خاطر بیارم یاد او ،آن روی چون گلشاد ا....دارم به دل فریاد او ،بی سرو  و سامان گشته ام

آن روزهجران دیده ها،خونین وگریان شد چرا..حالا به یاد آن روزها،غمخوار ونالان گشته ام


|

دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تير خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواين التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ 

|

دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است "     

 

 

 


دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است

و گاه نگــــــاه ...

غـــــریبه !


|

«بنام جاویدی که،هیچ چیز را جاوید نیافرید»

جنگجویان

چند هزار سال بعد از اینکه انسان عصر دوران نوسنگی را گذراند.انسانهای اولیه مس را کشف کردند.مس اولین فلزی بود که توسط انسان کشف شد . تقریباً نمی توان سرزمین خاصی را ابداع کننده ی شمشیر و استفاده از آن دانست.شمشیر بازی در همه ی دوران وجود داشته و یکی از سلاح های رزمی و یک نوع بازی شمرده می شده است.

ورزش شمشیر بازی که قدمتی طولانی دارد به صورت دو نفره برای مردان و زنان انجام می شود.مسابقات شمشیر بازی هم به صورت انفرادی و هم به صورت تیمی برگزار می گردد.شمشیر بازها باید در موقع مسابقه لباس مخصوصی بپوشند.به لباس شمشیر بازها یک کابل سیم متصل است،این سیم به دستگاه مخصوصی متصل است که می تواند ضربه های وارده را ضبط و محاسبه کند.

انواع شمشیر ها

فلوره-اپه و سابر.

فلوره:شمشیری است به وزن 500گرم و طول 110سانتیمتر،که شامل دسته ،گارد و تیغه می باشد،تیغه ی شمشیر فلوره از جنس فولاد آلیاژی است که خاصیت فنری دارد..

اپه:شمشیر ی است به طول 110سانتی مترو وزن 770گرم که ضخامت تیغه ی آن بیشتر از تیغه ی فلوره است.

سابر:این شمشیر 500گرم وزن و 105 سانتی متر طول دارد.که در این شمشیر همه ی قسمت های بالای بدن مورد هدف است.که از کشاله ی ران ها شروع می شود.حرکات و سرعت عمل در سابر سریعتر و بسیار بیشتر از دو رشته  ی دیگر است.

 

 

تاریخچه ی شمشیر بازی در جهان


|