غزل

ترنم عشق


من بی خبر از دام او ،دادم به دل پیغا م او.......   خواهم بنوشم جام او،باشد خرامان گشته ام

آرامش جانم بد او،پیرو به فرمانم بد او...........لی خار دامانم شد او،سرگشته حیران گشته ام

ابروی خم زلفش به هم،هردم به یادش این دلم.. .بر بوی دیدار اشکها جاری چوباران گشته ام

 خاطر بیارم یاد او ،آن روی چون گلشاد ا....دارم به دل فریاد او ،بی سرو  و سامان گشته ام

آن روزهجران دیده ها،خونین وگریان شد چرا..حالا به یاد آن روزها،غمخوار ونالان گشته ام

صیّاد بود آن زلف او،آن دم ربود از من دلم..گر عزم صلحی دارد او،گوشم به فرمان گشته ام

بازدهمی رنگش چمن،چون بشنود هجران گل. من چون چمن دربند آن،چشمان مستان گشته ام

ساهی تو باری دل بکن ،از یاد آن ابرو کمان..... گر من کنم این ها زغم،آسان آسان  گشته ام

  **************************************************************************



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





|